مطالب گوناگون و یاد داشت های احمد بلال

زمانی بود که یک موضوع را در موتور های جستجوگر جستجو میکردم اما نمی یافتم. به همین خاطر خواستم یک ویبلاک پر محتوا و خوب بنویسم

مطالب گوناگون و یاد داشت های احمد بلال

زمانی بود که یک موضوع را در موتور های جستجوگر جستجو میکردم اما نمی یافتم. به همین خاطر خواستم یک ویبلاک پر محتوا و خوب بنویسم

خشونت و انواع آن

با آنکه خشونت خانوادگی از بدو تشکیل اولین نهادهای خانوادگی وجود داشته،  اما در حدود 30 سال پیش مورد توجه دانشمندان مغرب زمین قرار گرفته است. تعریف جامع خشونت خانوادگی در برگیرندهء  تمام انواع و اقسام نقض حقوق بشری و یا تهدید به نقض آن با قصد و نیتی آشکار در محیط خانواده است.

بسیاری از مسایل و آسیبهای اجتماعی رابطهء مستقیم  با خشونت در خانواده دارد.  افزایش خودکشی، فرار از منزل، جرایمی مانند روسپیگری، اعتیاد به مواد مخدر و الکل و قاچاق و نیز افزایش طلاق و حتی انتقال خشونت از محیط خانه به مکاتب از جمله پیامدهای خشونت فامیلی است.  پس خشونت خانوادگی محدود به قلمرو خانواده نمی ماند و تمام اجتماع را متأثر می سازد.

خشونت خانوادگی معمولاً به دوگونهء  "همسرآزاری wife abuse”  "  و "کودک آزاری child abuse" دیده می شود.  افرادی که در دوران کودکی تحت خشونت قرار داشته اند، تجربهء  بسیار تلخی دارند. زیرا از فرد محبوب و مورد اطمینان و علاقهء خود  صدمه دیده اند یا به دست آنها مجروح شده اند یا به آنها تجاوز شده است. این نوع خشونت باعث انزوا طلبی و بی اعتمادی قربانی به دیگران می شود.

خشونت خانگی را می توان به دوگونهء آشکار و پنهان نیز دسته بندی کرد. خشونت بدنی آشکار خشونتی است که به قصد وارد آوردن جراحت و یا ایجاد درد صورت می گیرد؛ ولی در خشونت پنهان، قربانی پس از مدتی در می یابد که باید آزادی و یا محدودهء عمل خود را کاهش دهد. خشونت پنهان بیشتر ریشه در خشونتهای ساختاری منتج از تقسیم ناعادلانهء امکانات برای به فعالیت آوردن استعدادها دارد و درجایی اتفاق می افتد که علی رغم این نابرابری، قربانی هنوز محدودهء عملی را در اختیار دارد.

مطالعات بیشتر در زمینهء خشونت نیاز به تعریف جامع تری را آشکار می سازد. در نتیجهء   مطالعات محققین اتریشی در کتاب "خشونت علیه زنان" آمده است که هر نوع مداخلهء کسانی را که از قدرت و  اقتدار بیشتری داراست  (مثلاً منابع مالی و یا قدرت بدنی و یا ابزار قتل و ... در اختیار دارد) و از اقتدار خود بدون توجه به امیال فرد دیگر، استفاده کند، می توان خشونت نامید.

خشونت خانوادگی در عرف افغانستان:

در نگرش عرف افغانی کسی که مورد لت و کوب قرار می گیرد، احتمالاً کار خلافی انجام داده و مستحق تنبیه پنداشته می شود. در بسیاری  موارد حتی هنگامی که  فرد قربانی به شدت صدمه دیده و به والدین و یا برادران خود پناه می برد، آنها وی را مقصر دانسته و نه تنها هیچ حمایتی از وی نمی کنند، بلکه وی را از خانه رانده و به تحمل خشونت تشویق می نمایند.

.  تنها درصد کمی از خانواده ها، مشکلاتشان را از طریق آزادیخواهانه حل و فصل نموده و فرصت برابر ابراز نظر و عمل برای همهء  اعضای خانواده را ایجاد می کنند و اکثراً حرف آخر را قویترین فرد خانواده می زند. در صورت سرپیچی، وی با توسل به خشونت گفتهء خود را تثبیت می نماید.

به دلیل این که محیط خانه را عموماً حریم خصوصی می پندارند، پولیس و دیگر مراجع متولی برخورد با قانون شکنان  نیز از مداخله در قضایای مرتبط با خشونت فامیلی احتراز می کنند.

بدین ترتیب خشونتهای ساختاری - که ساختار نهادهای اجتماعی به گونه یی است که باعث محروم  شدن افراد از حقوق برابر و مشابه یکدیگر می شود- خود موجب تقویت و گسترش خشونت خانگی می گردد و حتی فرد خاطی به دلیل عدم توجه مسؤولان تشویق شده و به همین دلیل در بسیاری موارد فرد خشن در محیط خانه بسیار خود را  راحت و به دور از نهادهای کنترل می یابد تا در اجتماع. به این ترتیب توسل به خشونت به نتیجهء دلخواه می رسد و فرد خاطی خود را موظف به تکرار خشونت میابد.

از سوی دیگر، اکثر افراد قربانی نیز خشونت را تحمل و صرفاً تعداد اندکی از آنها به مراجع درمانی و قضایی مراجعه میکنند.  بدین ترتیب خود قربانی، عرف و مقامات ذیربط هرکدام به تداوم خشونت خانوادگی کمک مینمایند.

اکثر خانواده ها به این باورند که والدین مسؤول تربیت فرزندان خود بوده و میتوانند از خشونتهای سبک (مانند: سیلی زدن، چندک، لگد زدن و پرخاش و ...)  بدین منظور استفاده نمایند. گمان میرود 99% خانواده های افغان حداقل یک بار متوسل به خشونت سبک - که منجر به آسیبهای جدی و خطرناک نمیشود- متوسل شده اند. توسل به خشونت به منظور تربیت اطفال در سنین کوچکتر شایع تر است، ولی در سنین چهارده الی هفده سالگی - که اطفال به شناخت محیط اطراف خود اقدام نموده و با خواست والدین مخالفت میورزند، سالهای مخاطره آمیزتری است.

.  شرم آورترین و وقیحانه ترین شکل خشونت - بویژه نسبت به زنان - قتلهای ناموسی است. خانواده ها در برابر خواست دختران مقاومت نموده و انتخاب آنان را نادیده می گیرند؛ اما دختران - که خود توانایی انتخاب و تمییز را یافته اند- نظر والدین خود را گردن ننهاده و بعضاً به فرار از منزل مبادرت میورزند. نتیجهء این امر کشته شدن به دست ولی و یا یکی از اقوام  دختر و یا - در بهترین حالت - ترک رابطه و در انزوا قراردادن فرد خاطی  است.  با این وجود آنچه که حایز اهمیت است، عدم توجه به دامنه و اشکال خشونت در جامعهء ماست. در نتیجه خشونت همچنان ادامه می یابد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.

تحقیقات نشان می دهد که کودک  قربانی خشونت در دوران بلوغ دو نوع رفتار متفاوت را ازخود تبارز می دهد. گاهی قربانی با برانگیختن دیگران سعی می کند تا بار دیگر خود را در معرض خشونت قرار دهد و یا  برعکس به صورت عامل خشونت در می آید و در هر دو صورت خشونت نسل قبل را به نسل بعد انتقال می دهد. بدین ترتیب، اگر با خشونت مبارزهء جدی نشود، به صورت چرخش خشونت cycle of violence در آمده و نسل به نسل ادامه می یابد.

آسیب دیگری که خشونت خانوادگی درپی دارد، اثر تقلید خشونت و تبارز آن در محیط اجتماع است. کودک - و حتی بزرگسالان- خشونت را از دیگران یاد می گیرند. فردی که در محیط خانه خشونت کسانی را نسبت به یکدیگر شاهد است که یکدیگر را دوست دارند، به این باور می رسد که خشونت خانوادگی طبیعی است و به همین دلیل لت و کوب افراد کوچک خانه توسط برادر یا خواهر بزرگتر رونما می شود.

پدیدهء یادگیری از طریق تقلید از دیگران زمانی بیشتر اثر گذار است که فرد خاطی از جایگاه و منزلت اجتماعی رفیعی، برخوردار باشد.  تنبیه بدنی توسط معلم و یا خشونتهایی - که مقامات نظامی و یا اداری مرتکب می شوند- بیشترین اثرات مخرب را بر کودکان و دیگر افراد بجا می گذارد.

خشونت چگونه رخ می دهد؟

با آن که در میان همسران اکثراً همسرآزاری را مردان، پس از تعارضی کلامی (راجع به مسایلی مانند: آشپزی، نظافت ، تربیت اطفال و ...) مرتکب می شوند، رابطه یی میان نوع جنسیت و خشونت وجود ندارد. مادران به علل مختلف  که تخلیه روانی ناشی از خشونت شوهر، و خستگی مفرط از کار، خانه و نیز انزوای اجتماعی و بردوش کشیدن مسؤولیت بیشتری نسبت به پدران بیشتر به تنبیه فرزندان خود دست زده و  بیشتراز پدران مرتکب کودک آزاری می شوند.

.  به دلیل آن که پدران اغلب وقت خود را در محیط بیرون از خانه می گذرانند و مسؤولیت تربیت اطفال را به مادران سپرده اند، کمتر مرتکب اطفال آزاری می شوند. به همین دلیل زنانی که از فرصتهای اجتماعی- اقتصادی بیشتری برخوردار و شاغل اند، کمتر دست به کودک آزاری می زنند.

به لحاظ زمانی نیز هرچه خشونت زودتر در زندگی مشترک روی دهد، زن آن را به صورت جزئی از زندگی مشترک می پذیرد. عرف غالب اجتماع نیز سند ازدواج را به گونه یی تلقی می کند که گویی زورگویی و لت و کوب نیز جزئی از مفاهیم ضمنی شوهران است.  به همین دلیل همسرآزاری حتی در دوران نامزدی نیز دیده می شود. خشونت در محیط منزل گونه های مختلفی دارد، که برخی از آنها را می توان در شش گروه زیر دسته بندی کرد.

 

خشونتهای فیزیکی:

سیلی زدن، چندک گرفتن، دندان گرفتن، به دیوار زدن، لگد زدن، داغ گذاشتن، سوزاندن، موی کشیدن، به شدت تکان دادن، پرتاپ اشیاء به طرف فرد، با چوب زدن، با کمربند زدن، با سنگ زدن، دنبال کردن، تخریب اموال منزل، اخراج از منزل، محبوس کردن، بی خوابی دادن، کار بیش از ظرفیت.

خشونت جنسی:

تلاش در جهت برقرار کردن رابطهء جنسی به زور، آسیب رساندن به اعضای جنسی، عریان نمودن، توهین و تحقیر جنسی.

خشونتهای روانی:

به خشونتهایی اطلاق می شود که منجر به احساس حقارت، نفرت و ترس فرد قربانی نزد خانواده و یا خویشاوندان می گردد. این خشونت شامل مقایسهء پیوستهء فرد با دیگران است. که باعث تخریب اعتماد به نفس، تحرک، ارزش ذاتی و ارادهء  فرد می شود. رفتارهایی که موجب محرومیت فرد و نادیده گرفتن منافع وی می گردد.  نیز جزئی از مصادیق این گونه خشونتهاست. برخی از انواع رایج خشونت روانی عبارتند از:

تهدید به قتل، تهدید به طلاق، تهدید به اخراج از خانه، تهدید به ازدواج مجدد، تحقیر شخصیت، حسادت، مقایسه با دیگران، نادیده گرفتن منافع فرد، چهرهء خشن گرفتن، جیغ زدن، فحش دادن، تهدید به اذیت و آزار فرزندان، سرزنش کردن، خودداری از گپ زدن.

خشونتهای معنوی:

این خشونتها شامل کاربرد قدرت (فیزیکی یا مالی و ...) و کنترل جهت نادیده گرفتن حقوق و نیازهای انسانی، فرهنگی و یا معنوی فرد و یا خانواده است. پاره یی از آنها عبارتند از:

سوء استفاده از ارزشهای معنوی و آموزه های دینی جهت توجیه خشونت، توهین به پیشینهء  فرهنگی، اعتقادی و دینی افراد، محروم نمودن از اشتراک در مراسم معنوی و آیینهای دینی- فرهنگی، ممانعت از بجا آوردن اعمال و اوراد مذهبی، اجبار در تغییر مذهب و عقیده و اجرای آیینهای مذهبی بر خلاف خواستهء قلبی، محروم نمودن از میراث فرهنگی، اجبار در پوشش خاص.

خشونتهای اجتماعی:

ممانعت از ارتباط و دیدار با فامیل و یا دوستان، ممانعت از تلفن و یا ارتباط نگارشی، ممانعت از یادگیری لسان خاص که در گسترش روابط فرد مؤثر است، ممانعت از ملاقات با افراد دیگر به منظور تعلیم، تداوی و ...، محدودیت و یا نداشتن هیچ نقشی در تصمیمگیری در محیط خانواده، محروم کردن از تحصیل، محروم کردن از کار، فروش دختران، ازدواج اجباری، ازدواج قبل از سن قانونی، اجبار به مراوده با فرد یا افرادی خاص.

خشونتهای اقتصادی:

کنترل تمام درآمدها، داراییها (پول و مواد خوراکی و پوشاک) توسط فرد خاطی... توقع نابجا در میزان مصارف و بودجهء خانواده، کنترل مخارج اعضای خانواده، گرفتن پول به زور از اعضای خانواده، تهدید به ندادن نفقه و مخارج زندگی، کار اجباری، سلب مالکیت، کنترل مالکیت.

خشونت علیه زنان
تعریف:
هر عمل قهرآمیز بالفعل یا بالقوه، که ســـببِ رســاندنِ آســیب فزیکی، جنســـی، روانی، کسرِ شخصیت اجتماعی و یا هر عمل معامله گرانه علیه زنان گردد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد